اندوهی در قاب
مقالات
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - قدم گذاشتن در تاریکی دالان صفوی همان و دیدار با اندوههایی قاب شده همان. کنار هر تابلو، عباراتی برای معرفی اثر نوشتهشده که به اندازه خود آن اثر، حامل رنج است؛ کودک کار، مهاجر، بیپناهی و... . میان تابلوها، چهره سیاهقلم یک پیرزن، با نگاهی آشنا و تلخ، به چشم میخورد؛ نگاهی سرشار از حس تقلا برای رهایی از اسارت و تبعیض. اسم این تابلو «آبی میرزا» است. آنقدر به آن خیره میشوم که یک نفر صدایم میزند و میگوید: از این تابلو خوشتان آمده؟ نگاهش میکنم، بلندقد و سبزهروست و لباسی سنتی به تن دارد. خودش را معرفی میکند و گفتگوی من با خالق «آبی میرزا» آغاز میشود.
به گزارش خبرنگار ایسنا-منطقه اصفهان، زکریا علیزاده، نزدیک به 21 سال است که در ایران زندگی میکند. از هفت سال گذشته استعداد نقاشی را در خود دیده و با تشویقهای مادر، آن را ادامه داده. او درباره تابلوی «آبی میرزا» میگوید: «آبی میرزا» یعنی مادر میرزا. این زن، یکی از فعالان فرهنگی و اجتماعی افغانستان بوده و عمر خودش را صرف سرودن غزل و شعر و خواندن آواز کرده؛ کاری که در افغانستان برای خانمها جرم محسوب میشده و به همین خاطر آبی میرزا را روانه زندان میکنند. او 30 سال در زندان میماند، میخواند، میسراید، بالاخره آزاد میشود اما پس از مدتی کوتاه در سن 78 سالگی از این دنیا میرود.
علیزاده، که جز آن خاطره مبهم و فراموششده یکسالگی، دیداری با کشورش نداشته، افغانستان را از راه جشنوارهها و برنامههای فرهنگی ویژه مردم کشورش شناخته است. او دراینباره اظهار میکند: دو سال بعدازاینکه بهصورت جدی در عرصه نقاشی فعالیت کردم، تصمیم گرفتم روی کشور افغانستان و فرهنگ مردم آن تحقیق کنم و طراحی پرترههای مردم افغانستان، شد بخش عمدهای از کارم. هدف من از طراحی این پرترهها، نشان دادن رنج و اندوه مردم افغانستان به سایر مردم دنیاست.
به «آبی میرزا» خیره میشود و ادامه میدهد: سختیها و بیعدالتیهای که جنگ داخلی بر مردم کشورم تحمیل کرده برای من دردناک است. حس میکنم هیچ زبان دیگری قادر به بیان این رنجها نیست و تنها زبان هنر است که بهعنوان زبانی بینالمللی بهخوبی میتواند این رنجها و تبعیضها را به گوش جهانیان برساند.
همراه با او در دالان خانه صفوی قدم میزنم و تیرگی، تاریکی، خمودگی چهرهها و نگاههای ملتمسانه قاب شدهشان دنبالمان میکنند. علیزاده، درباره این غم با صدایی آهسته میگوید: مردم افغانستان باوجود فرهنگ غنی در طول دهههای اخیر چیزی جز رنج و اندوه ندیدهاند. گویی در گوشهای از تاریخ محبوس شده و متحمل رنج و اندوه هستند. تابلوها و پرترههای من، یک نمای کوچک از مجموعه رنج و اندوه مردم کشورم است. وقتی مخاطبی با دیدن این نما، اندوهگین میشود تصور کنید خود آنها که هر روز و هر لحظه این رنج را حمل کردهاند چه حالی دارند.
علیزاده، هدفش را اینگونه ترسیم میکند: من مایلم خود واقعی مردم افغانستان را به مردم ایران نشان بدهم. متأسفانه تصویری که از مردم افغانستان نشان داده میشود جز خشونت نیست. میخواهم فرهنگ و هنر و بزرگان کشورم را به مردم معرفی کنم. مردم افغانستان را نباید دستکم گرفت. آنها فرهنگی غنی دارند و مفاخر آن کمتر از سایر کشورها نیستند اما همه این چیزها در سایه انتشار اخبار جنگ، کشتار و... مدفونشده است.
میپرسم، دوست نداری به افغانستان برگردی؟ پاسخ میدهد: همه آدمها نسبت به وطنشان عرق دارند و آن را با هیچ جای دیگر عوض نمیکنند، من هم چنینم اما به خاطر نبود امنیت نمیتوانم به کشورم برگردم. فقط کسی که امنیتش را ازدستداده باشد قدر و اهمیت آن را میداند.
علیزاده، درباره فعالیت هنرمندان مهاجر در ایران میگوید: خوشبختانه برخلاف سایر کارها در ایران به کار هنری به چشم نژادی نگاه نمیشود. من بهراحتی بدون شنیدن هیچ توهین و دیدن هیچ تبعیضی در حال فعالیت هستم و شاید تنها مشکل پیش رو، که نهتنها برای من بلکه برای خود هنرمندان ایران هم وجود دارد، هزینه بالای مواد اولیه، کلاسها و دورههای آموزشی و... است.
این هنرمند، تنها تفاوت بین افغانستانیهای ساکن افغانستان و افغانستانیهای ساکن ایران را روحیه فرزندان این دو دسته میداند و ادامه میدهد: آن دسته که در ایران متولد میشوند روحیه بهتری دارند. کودکی که امنیت داشته باشد، خلاقتر و شادتر است و نبوغ او در زمینههای مختلف ظهور و بروز میکند.
علیزاده، با ابراز نگرانی از اینکه افغانستانیهای مقیم ایران فرهنگ و هنر کشورشان را فراموش کنند، تأکید میکند: من لباس سنتی افغانستان را میپوشم و چهره مردم کشورم را میکشم تا خاطره آن فرهنگ را لااقل برای هموطنانم زنده کنم و این وظیفه همه افغانستانیهاست که با کارهایی ولو کوچک در پی حفظ این فرهنگ باشند و روند جهانیشدن باعث غافل شدنشان از این مهم نشود.
میگویم اگر بخواهی برخورد مردم ایران را با مهاجران افغانستانی در یک تابلو بکشی، چه میکشی؟ با چه رنگی؟ آهی میکشد و میگوید: من نمیگویم همه مردم ایران، ولی اغلب آنها نگاه حقارت آمیزی به مهاجران افغان دارند، برای همین رنگ سبز، نماد صلح را انتخاب میکنم و چیزی میکشم که پیام خواهش رفع تبعیض را برساند.
با زکریا علیزاده خداحافظی میکنم، موسیقی سنتی ایرانی در دالان خانه صفوی طنین انداخته و نگاه رنجکشیده مردان و زنان و کودکان توی تابلو، مرا تا روشنایی بیرون بدرقه میکنند.
انتهای پیام
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/101965/