پیام سپاهان

آخرين مطالب

داستان شب/ دمشق؛ شهر عشق- قسمت یازدهم فرهنگی

داستان شب/ دمشق؛ شهر عشق- قسمت یازدهم
  بزرگنمايي:

پیام سپاهان - آخرین خبر / رمان دمشق شهرعشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان 89 تا پاییز 95 درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت شد.
قسمت دهم

پیام سپاهان


داستان شب/ دمشق؛ شهر عشق- قسمت دهم
1399/06/30 - 22:15
خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله می‌بارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی صبرش تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«می‌تونم بیام تو؟» 
پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی می‌فهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. 
مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار می‌داد و دل من در قفس سینه بال بال می‌زد که مستقیم نگاهم کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟» 
سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟» 
دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال می‌کرد که خودم برای آواره شدن پیش‌دستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!» 
چشمانش درهم شکست و من دیگر نمی‌خواستم اسیر سعد شوم که با بغضی مظلومانه قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!» 
یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا می‌خواید برید؟ من کی از رفتن حرف زدم؟»... 
مردانه به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» 
انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی داریا به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» 
با هر کلمه من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» 
نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» 
همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟» 
چشمانم سیاهی می‌رفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. 
سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان خون در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. 
عشق قدیمی و زندان‌بان وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. 
مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از عشق و بیزاری پَرپَر می‌زدم. 
در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و تهدید بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» 
و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» 
سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه شهادت دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 
مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت 11 پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» 
و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از خجالت گل انداخت. 
از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم حضرت سکینه (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این امانت به لرزه افتاده بود که التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» 
شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا روضه در و دیوار پر کشید. 
میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها حضرت زهرا (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. 
نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود...
صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه‌اش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه می‌کردم. 
از همان مقابل در اتاق، کنار تختم آمد و یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، می‌برم‌تون خونه!» 
می‌ترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. 
از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن نامحرم خجالت می‌کشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیش‌تون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟» 
لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمی‌شد با اینهمه بی‌رحمی سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانواده‌اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.» 
سعد تنها یکبار به من گفته بود خانواده‌اش اهل حلب هستند و خواستم بگویم که پیش‌دستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده‌اش تحویل میدن، نه خانواده‌اش باید شما رو بشناسن نه کس دیگه‌ای بفهمه شما همسرش بودید!» 
و زخم ابوجعده هنوز روی رگ غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمی‌داره!» 
و دوباره صدایش شکست :«التماس‌تون می‌کنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو حرم بودید!» 
قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت :«والله اینا وحشی‌تر از اونی هستن که فکر می‌کنید!» 
صندلی کنار تختم را عقب‌تر کشید و با تلخی خاطره درعا خبر داد :«می‌دونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشته‌ها رو تیکه تیکه کردن!» 
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته‌تر کرد :«بیشتر دشمنی‌شون با شما شیعه‌هاست! به بهانه آزادی و دموکراسی و اعتراض به حکومت بشار اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو حمص دارن شیعه‌ها رو قتل عام می‌کنن! سعودی‌هایی که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه‌ها رو سر می‌برن و زن و دخترهای شیعه رو می‌دزدن!» 
شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او می‌شنیدم در انقلاب گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی می‌شنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش می‌کردم. 
روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرف‌ها روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد:«بعضی شیعه‌های حمص رو فقط به‌خاطر اینکه تو خونه‌شون تربت کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه‌های شیعه رو با هرچی قرآن و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعه‌ها رو آتیش می‌زنن تا از حمص آواره ‌شون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...» 
غبار غیرت گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت تکفیری‌ها در حق ناموس شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...» 
باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده‌تون جوش بخوره، خواهش می‌کنم این مدت به این برادر سُنی‌تون اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!» 
و خودم نمی‌دانستم در دلم چه‌خبر شده که بی‌اختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانی‌ام نفس می‌کشید و داغ بی‌کسی‌ام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط می‌گیرم برگردید ایران پیش خونواده‌تون!» 
نمی‌دید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت می‌کنن!»... 
بی‌اراده اعتراف کردم :«من ایران جایی رو ندارم!» 
ادامه دارد...
نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد

لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/179671/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

اقامه نماز جمعه در مصلای امام خمینی شهر ایلام

استقبال پرشور یزدی‌ها از آیین احیای سنت گلاب‌گیری باغ جهانی دولت‌آباد

7 اردیبهشت به نام روز جهانی گز اصفهان ثبت شد

اصفهان موفق‌ترین استان در اجرای مأموریت ساماندهی اتباع خارجی است

شاعرانه/ چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو

جدال اپل و اسپاتیفای بر سر قوانین اپ استور همچنان ادامه دارد

کوالکام از تراشه اسنپدراگون X پلاس رونمایی کرد؛ سلاح اقتصادی ویندوزی‌ها برای نبرد با مک‌بوک‌ها

آمریکا برای اولین‌بار خلبان هوش مصنوعی را در یک آزمایش هوایی در مقابل انسان قرار داد

ائتلاف غرب علیه نفت روسی

دیگر خط لوله صلح بی‌معناست

بودجه شفاف و مجلس رأس امور

خطر از بین رفتن بینایی یک بازداشتی

قرارداد کار کارگران یک ماهه شد!

عمارت انگورستان ملک

رئیسی: داعیه‌داران دانشجو دوستی در آمریکا دانشجویان را به خاطر دفاع از مظلوم به خاک و خون می‌کشند

اصفهان پرچم‌دار شهرسازی الکترونیک است

هشدار زرد هواشناسی مدیریت بحران اصفهان را به حال آماده باش درآورد

تأکید بر حفظ فرهنگ ایرانی اسلامی و ترویج  فرهنگ حجاب و عفاف در مهاباد

تاکید استاندار اصفهان بر هم‌افزایی مدیران‌ اجرایی

دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی

داستانک/ سمعک با کارکرد متفاوت

اولین گوشی مون‌دراپ با 2 جک هدفون و نمایشگر اولد 120 هرتز رونمایی شد

گل‌درشت‌گویی ماورایی سریال ده‌نمکی

نمایندگانی که از رئیسی دعوت کردند باید در برابر ناکارآمدی دولتش پاسخگو باشند

جبهه پایداری معامله‌گر است

اسراییل‌ ضربه راهبردی خورده است

دردسر تیک‌تاک

7 اردیبهشت‌ به نام روز جهانی گز اصفهان ثبت شد

7 اردیبهشت‌ به نام گز اصفهان شیرین و جهانی شد

کاهش آسیب های اجتماعی با حضور در یادواره شهدا

با توجه به مسائل متعدد در شهرستان اصفهان بازدیدهای مختلفی برنامه‌ریزی شده است

انهدام باند 3 نفره سارقان با اعتراف به 19 فقره سرقت

شهر هوشمند را تبدیل به تجربه عملیاتی کردیم

لزوم پیوست رسانه‌ای پروژه‌ها در شهر/ محتوای رسانه‌ها باید مورد سنجش قرار گیرد

گندم‌کاران مبارزه با آفت سن گندم را انجام دهند

راه اندازی سومین مرکز تخصصی نماز کشور در استان؛بزودی

ثبت 15 دستاورد هوشمندسازی در سازمان آتش‌نشانی اصفهان

احیای گلابگیری باغ دولت‌آباد یزد برای تأمین گلاب حرم رضوی

ورزنه شهر فرشتگان چادر سفید ایران

آماده باش دستگاههای امدادی و خدمات رسان در مناطق جنوب و شرق استان

تجهیز نگهبانان دامداری‌ها به وسایل ارتباطی

افتتاح دوره های شرح و تفسیر نهج البلاغه در شهر دولت آباد

صعود تیم مهاباد به دور دوم مسابقات بسکتبال لیگ دسته دو کشور

نشستی دربارۀ ابن‌سینا و مکتب فلسفی اصفهان

نظام آموزشی اردستان، معاونت آموزشی و پرورشی ندارد

چرا اردستان معاونت آموزشی و پرورشی ندارد؟

پیش‌بینی بارش‌های رگباری و تندباد برای 11 شهرستان اصفهان تا آخر شب

برای خریدن کتاب هایی درباره اهل بیت(ع) به چه چیزهایی باید توجه شود؟

«صفحه اول اینترنت» برای تمرکز بیشتر بر دیدگاه‌ها، آپدیت شد

گزارش درآمد سه ماهه متا اعلام شد؛ سقوط 16 درصدی سهام غول فناوری