خانه بیواقعه ما
فرهنگی
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - در فرهنگ عامه مثلی وجود دارد که مطابق با آن هر چه دورغ گفته شده بزرگتر باشد باورپذیری آن در نزد مخاطب بیشتر میشود. هر چند که در مثل مناقشه نیست اما ماهیت این مثال و پیامش را میتوان به جامعه ادبی امروزمان تعمیم داد. چرا که به یکباره آنچنان جوی را علیه نویسنده و یا کتابی به راه میاندازند که دیگر تا مدتها اثری از آن مولف نگونبخت در حوزه ادبیات دیده نمیشود و یا برعکس، شرایط حاکم بر ادبیات چنان هیاهوی کاذبی حول یک اثر به راه میاندازند که دیگر همه¬ جا و همه کس در مورد آن صحبت میکنند.
در هر محفل ادبی که پا بگذاری یا گذارت به هر جایزه ادبی که بیافتد، محال است نامی از آن کتاب و نویسندهاش نشنوی. در این میان اما لطمه اصلی را مخاطب است که متحمل میشود، زیرا در دنیای امروزی که حول تبلیغات میچرخد مخاطب با دیدن این حجم از تعریف و تمجید است که با ولع و طیب خاطر کتاب را تهیه کرده و تازه بعد از مطالعه آن است که متوجه میشود وقت، هزینه و عمر خود را برای خواندن اثری صرف کرده که ارزشش را نداشته است. ضرر این حادثه اما به همینجا ختم نمیشود چرا که خسران بزرگتر همانا از دست رفتن اعتماد مخاطبین ادبیات است نسبت به محافل و جوایز ادبی و آنچه در آنها میگذرد.
- برگزیده جایزه ادبی سیلک کاشان
- برنده اولین دوره جایزه داستان شیراز
- تقدیر شده در جایزه ادبی جلال آلاحمد
- تقدیر شده در جایزه مهرگان
- کاندید جایزه هفت اقلیم
تنها نگاهی به عناوین بالا نشان از سالی پر بار برای مجموعه داستان «خانه کوچک ما» نوشته داریوش احمدی دارد. اما آنچه که بیش از پیش نام این کتاب را بر سر زبانها انداخته، اتفاقات رخداده بر سر انتخاب این کتاب به عنوان رتبه اول در جایزه سیلک کاشان بود؛ که پس از انتخاب شدنش توسط هیئت داوران، به ناگاه دبیر جشنواره نام کتاب را حذف کرد و این عمل بیانیه داوران را به همراه داشت. پس از آن حادثه بود که موجی از تقدیر و حمایت در فضای مجازی ادبی و پس از آن در مجلات و روزنامهها و جوایز به راه افتاد. اما مآیوسکننده آنجاست که پس از خواندن کتابی با این همه حاشیه و تقدیر تنها یک سوال در ذهن خواننده باقی میماند، این که اهالی ادبیات و متخصصان این حوزه چه معیار و ملاک شاخصی در این اثر دیدهاند که اینگونه برای آن بلند شده، کف میزنند.
جهان داستانهای داریوش احمدی، جهانی بیواقعه است. هیچ اتفاق و حادثهای در آن رخ نمیدهد و در پی آن شخصیتهای داستانی نه تغییری در وضعیتشان به وجود میآید و نه تحولی در آنها مشاهده میشود. بر طبق یکی از نظریههای روایتشناسی، وضعیت شخصیت داستانی در ابتدا و انتهای روایت نباید شبیه به یکدیگر باشد. آلگرداس گرماس نشانهشناس و معناشناس لیتوانیایی در نظریه خود بر تغییر وضعیت شخصیت هر روایت تاکید میکند. در واقع مبنای روایت داستانی را بر خط سیر تغییر و یا تحول شخصیت است که بنا میکند و آن را از اصول اولیه برای شناخت یک داستان موفق میداند.
اما در بیشتر داستانهای «خانه کوچک ما» با جهانی ساکن مواجهیم که در آن شخصیتهای داستانی به تبعیت از جهان پیرامونشان و از لحاظ معنایی از نقطه ابتدایی A به نقطه انتهایی C نمیروند، بلکه در همان میانه، در حوالی نقطه B میمانند و در جا میزنند. برای نمونه در دو داستان «کابوسهای شبانه» و «خانه کوچک ما» نه تنها کوچکترین تلاشی از طرف شخصیتهای داستانی برای رهایی از زندگی کابوسوار و غرق شده در فقر و تباهیشان دیده نمیشود، بلکه انگار به عمد در همان فضا میمانند و یا تنها در رویا فرو میروند.
در داستان «خانه کوچک ما» پسر با غیبت چند روزه بر سر کار باعث قطع شدن همان آب باریکهای میشود که میتوانست کمک خرج خانواده پر جمعیت و بیمار خود باشد و با خیال راحت پس از اخراج شدن در پایان ماجرا به خانه میآید و مشغول خوردن صبحانه میشود، یا در داستان «کابوسهای شبانه» اعضا خانواده بدون در نظر گرفتن شرایط و به جای جهد و فعالیت برای رسیدن به زندگی بهتر با دیدن پوستر منطقهای سرسبز و خوش آب و هوا بر روی دیوار خانهیشان شروع به خیالپردازی میکنند و هر یک آمال و آرزوهای خود را به زبان میآورد اما در پایان و با رسیدن مامور برقی که آنها را به خاطر برق دزدیشان از کابل برق سرزنش میکند دوباره صورت واقعی زندگی، خودش را به آنان نشان میدهد.
بیشتر داستانهای داریوش احمدی در این مجموعه بر محور دیالوگگویی است که پیش میرود و این را میتوان نقطه قوت او به حساب آورد. چرا که توانسته به خوبی حال و هوای لحن و لهجه مناطق جنوبی کشور را در گفتوگوها به وجود بیاورد. استفاده از زبان محاوره، پس و پیش کردن حروف ربط و آوردن اصطلاحاتی که مخصوص به آن مناطق است کمک شایانی به نویسنده برای ایجاد و خلق فضای مورد نظرش کرده است. برای نمونه آوردن واژه «بخار» در داستان «خانه کوچک ما» که در مسجد سلیمان به جای آشپزخانه استعمال میشود به برساختن چنین جو بومی کمک میکند.
آدمهای داریوش احمدی در این کتاب از کار افتادهاند و گوشهنشین. خانهنشین¬هایی هستند که در گوشه عزلت خود با گذشته درگیراند. این نکته و این حسرت را حتئ در تکه کلامهاشان نیز میشود دید. برای مثال در داستان «چه دنیایی بود» پیرمرد از کار افتاده که انگار مبتلا به آلزایمر هم شده با تکرار مدام دیالوگ «چه دنیایی بود! چه روزهایی! چه آدمهایی!» حسرتش را از روزگار رفته نشان میدهد و یا در داستان «خانه کوچک ما» پدر که از کمر به پایین قطع نخاع شده و مدام در بستر است با تکرار این جمله که «خاب! اینم از این...» در واقع ناتوانی خود را در برابر قضا و قدر الهی برای خود انگار یادآوری میکند. جالبتر اما آنجاست که در هر دو داستان پسرهایشان نیز رفته رفته هم چون پدران به همان گذشتهگرایی و ناتوانی در تغییر روند زندگی تن میدهند.
نکته آخر آن که داریوش احمدی در داستان آخر این مجموعه یعنی «طلسم» سعی در استفاده از فضای آشنای اوهام و اعتقادات جنوب کشور دارد اما موفق نمیشود به مانند بسیاری از نویسندگان آن خطه از آن برداشتی داستانی داشته باشد و ماحصل کار روایتی از آب در میآید که از نداشتن پیرنگ قوی رنج میبرد و در ابهام گرفتار است. انگار که او از خلق حادثه در داستانهایش عاجز است، گویی که احمدی تنها به یک روش و در یک جهان میتواند داستان بگوید، جهان بیواقعه.
مهدی وحید دستجردی- خبرنگار ایسنا، منطقه اصفهان
انتهای پیام
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/54856/