روایت یک سرنوشت
به انتها رسیده
اجتماعی
بزرگنمايي:
پیام سپاهان - رضا، مردی است حدودا 40 ساله! مردی که از بد روزگار، مدتی با بلای اعتیاد، زندگیاش خاکستری بود. در همان دوران خاکستری، تیرگی زندگیاش بیشتر شد و به زندان سیاه افتاد و نهایتا با استفاده از سرنگی مشترک در زندان، آلوده به ایدز شد.
به گزارش ایسنا- منطقه اصفهان، رضا بعد از آزادی، به عشق دخترخاله، تصمیم به تولد مجدد گرفت و غافل از آنکه اعتیاد، اکنون غم دوم زندگی او است به کمپ ترک اعتیاد رفت. در آنجا پیش از هر مشاورهای، او را متوجه اتفاقی کردند، که زندگی اورا از ابعاد مختلفی تحتالشعاع قرار داد! رضا، بعد از این، عشق دخترخاله را به سختی از دل بیرون کرد و قید سفید شدن زندگی را زد.
مرد جوان رها شده، حالا در بند مرضی بود که شاید زندگی او را از سیاهیهای زندان سیاهتر میکرد. رضا بعد از ترک اعتیادش بنابر علم، خطر اجتماعی کمتری تلقی میشد، اما در جامعه ناآگاه، فقدان علم دیگران را یک تنه تاوان میداد.
روی خوش روزگار برای رضا، وصلتی مناسب شرایطش را برایش رقم زد و با زنی که مثل خودش مبتلا به ایدز است ازدواج کرد، حال دوری دیگران، برایش به امری عادی و قابل درک تبدیل شده است.
مشکلی که امروز رضا را بیش از افراد سالم جامعه درگیر کرده است، وضعیت معیشتی است که با وجود بیماری، او را به ستوه آورده. مشکلی که حتی فرد سالم جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد، اما رضا و همسرش با بار اضافهای که به دوش میکشند، بیشتر مورد آسیب هستند.
آنها تحت پوشش بیمه قرار نمیگیرند. البته تشخیص و درمان ایدز رایگان است، اما رضا درگیر هپاتیت هم هست و از آنجا که به بیماری ایدز مبتلاست، بیمه شدنش به دلیل قوانین سخت بیمه غیر ممکن است.
پدر و مادر رضا، هیچ از بیماری او نمیدانند، اما خواهر و برادرش که مطلع هستند تا حد امکان اورا همراهی میکنند. با این حال، رضا با وانت خود تلاش به کسب درآمد میکند، تلاشی که خودش آن را "نسبتا بیهوده" میداند!
رضا بعد از ازدواج مسئولیت پدر بودن برای دختر همسرش را برعهده گرفته و به اندازه جگرگوشه خود برای رفاهش تلاش میکند. لیک با شرایط موجود شاید فقط بتواند شکم این نوجوان را سیر نگه دارد. تنگ دستی، شرمساری از ناتوانی تامین هزینه مدرسه را در وجودش گذاشته.
"از بعد از مشاورههای ترک اعتیاد، حساس شدم. نمیتوانم سختیها را به راحتی تاب بیاورم. نمیتوانم حتی به قصد کسب درآمد و نجات زندگیام دروغ بگویم"قطره اشکی از چشم پاک میکند. "نمیدانم چه از دستم بر میآید!"
"به انتها رسیدم..."
روایتگر: پرستو حسنی- خبرنگار اجتماعی ایسنا
انتهای پیام
لینک کوتاه:
https://www.payamesepahan.ir/Fa/News/78343/