پیام سپاهان
ابن‌الوقت
یکشنبه 4 شهریور 1397 - 9:20:23 AM
ایسنا
پیام سپاهان - رمان «این سگ می‌خواهد رکسانا را بخورد» نوشته قاسم کشکولی که در سال 1394 منتشر و توسط نشر بوتیمار روانه بازار گردید، در بخش رمان برگزیده هفدهمین و هجدهمین دوره جایزه مهرگان ادب شناخته شد. از این نویسنده زاده لنگرود تا پیش از این رمان، در زمینه ادبیات داستانی آثاری چون مجموعه داستان «زن در پیاده‌رو راه می‌رود» در سال 1377 و رمان‌های «ناهید» در سال 1379 و «بازی، مهندسی یک رمان» در سال 1388 به چاپ رسیده است. 
اولین مشخصه اصلی رمان که در نظر خواننده شکل گرفته و از فرط اصرار نویسنده در متن به مولفه اصلی اثر تبدیل می‌شود، عدم ثبات است. خط روایی رمان به صورت کاملا خودخواسته غیر ثابت و هم‌چنین غیر موثق است. یکی از دلایلی که به این احساس دامن می‌زند خوانش بوف کوری است که به علت وجود انواع ارجاعات مستقیم و غیرمستقیم به رمان هدایت بالاجبار باید به آن تن داد. 
کاوه شاعری است که در پی ترک چند ماهه زنش از خانه، به یک‌باره با بازگشت او (رکسانا) مواجه می‌شود و در پس این بازگشت و اتفاقات رخ داده است که رکسانا از پنجره خانه به بیرون پرت شده، می‌میرد و کاوه را با تبعات این حادثه مواجه می‌کند. اما آن چیزی که خواننده رمان در واقع با آن روبه‌رو می‌شود عدم وجود یک روایت متقن و واقعی است. در سرتاسر رمان 240 صفحه‌ای کشکولی به جرات حتی یک پارگراف نمی‌توان یافت که در ادامه رمان نقض نشود. مخاطب مدام با تغییر روایت قبلی از ماجرا مواجه می‌شود و این سردرگمی تا به پایان رمان ادامه خواهد داشت. 
علل این سردرگمی روایت هم به همان مولفه‌های بوف کوری بر می‌گردد. در این‌جا چرس یا بنگی که راوی داستان یعنی کاوه استفاده کرده و جایگزین تریاک مورد استعمال راوی بوف کور شده، باعث این تشتت خط روایی در طول داستان می‌شود. این تنها نمونه‌ای از ده‌ها مورد شباهت ساختاری میان اجزای سازنده رمان کشکولی با بوف‌کور هدایت است. 
جالب این‌جاست که این اشاره‌ها نه تنها در جزئیات و به صورت غیرمستقیم وجود دارد بلکه در تکه‌ای از رمان کاملا مستقیم و عریان به هدایت اشاره می‌شود، آن‌جا که راحله رفیقه سابق کاوه، دوست و رقیب رکسانا می‌گوید «بدتر از این‌ها هدایت است! اندازه یک نخود زن را نمی‌شناسد! احتمالا اگر آقا من را می‌دید [...] می‌گفت ها خودش است! اِند لکاته است و احتمالا اگر رکسانا را می‌دید [...] می‌گفت ها بله، این خود اثیریشه». این اشاره اما در همان سطح باقی نمی‌ماند، کشکولی از این هم فراتر رفته و مولفه‌های مهم‌ترین اثر صادق هدایت را در «این سگ می‌خواهد رکسانا را بخورد» بازسازی و پیاده می‌کند.
از جمله این الگوبرداری‌ها می‌توان به حضور دو زن اصلی روایت یعنی رکسانا و راحله در نقش‌های اثیری و لکاته اشاره کرد، این شباهت‌ها نه تنها کلامی روی می‌دهد بلکه شاهد تکرار عین به عین بعضی صحنه‌های بوف‌کور در این رمان هستیم مثلا جایی که راحله بالای گور کنده شده برای رکسانا کاوه را می‌بوسد یادآور تصاحب راوی بوف‌کور در بالای سر جنازه توسط دختر عمویش (لکاته) است. با این تفاوت عمده که در راستای ادامه‌ی عدم ثبات خط روایی، نقش اثیری-لکاته این دو زن هم مدام در حال عوض شدن است تا آن‌جا که گاهی دیالوگ‌های قبلا گفته شده توسط یکی از این دو توسط دیگری بر زبان جاری می‌شود. 
نکته دیگر در شباهت این دو رمان، عقده فقدان والدین و به ویژه در این‌جا مادر است. همان‌طور که در بوف‌کور جای خالی پدر و مادر از کودکی باعث بروز مشکلات روانی برای راوی شده در این‌جا نیز اعدام مادر مجاهد کاوه در زندان‌های حکوت سلطنتی باعث ایجاد این وسواس فکری در کاوه نسبت به زن‌ها می‌شود و شاید این گرایش به زن‌ها، به دلیل فقدان مادر است که به وجود می‌آید و باعث می‌شود در ابتدا خواهر خود، لاله را جایگزین کند و بعدها در تمامی زن‌هایی که می‌شناسد به دنبال نشانه‌هایی از مادر باشد. این عقده فقدان به شباهت بعدی این دو رمان می‌انجامد، به روایت همانندسازی ذهن بیمار.
میل به همانندسازی در پس فقدان، همان‌گونه که در بوف‌کور باعث می‌شود تمامی مردان و زنان روایت وجهی از خود راوی باشند، در این‌جا هم رفته رفته با پیش رفتن روایت متوجه می‌شویم که تمامی مردان از جمله مهران بنگی یا همان جمعه قندهاری و مردک ریش بزی وجهی از خود راوی هستند که در توهم او شکل گرفته‌اند. از همانندی‌های دیگر دو رمان این‌که انگار رکسانا هم مانند زن اثیری آمده تا در خانه و با حضور راوی بمیرد. 
یکی از ارجاعات بینامتنی دیگر رمان حضور مبل آبنوسی عهد نیکولایی است که تنها ماترک به یادگار مانده از پدر است برای کاوه، نه تنها یادگار پدر بلکه پدر بزرگ، پدر پدر بزرگ، جد اعظم و... انگار که صندلی شازده احتجاب را آورده باشند و گذاشته باشندش میانه رمان کشکولی، تا به نوبت تمامی افراد روی آن بنشینند و روایت کنند و در پایان خود راوی روی آن بنشیند و به گذشته فکر کند. جالب‌تر آن‌که تمامی اتفاقات نزدیک هم روی همین مبل اجدادی است که روی می‌دهد، اولین عشق بازی کاوه با رکسانا، آمدن و بعد سال‌ها نشستن راحله روی آن و از بچه داشتن از کاوه گفتن، نشستن مهران بنگی و پیچیدن سیگاری و یا گذاشتن جنازه خشکیده رکسانا بر آن.
اما ایراد اصلی رمان کشکولی فرم روایت است. فرم روایتی مبتی بر تکرار مدام چند صحنه که با بالا رفتن صفحات رمان جذابیت را از آن می‌گیرد و ادامه دادن رمان را برای خواننده زجرآور می‌کند، آن‌جا که در بیست تا سی صفحه پایانی رمان تنها و تنها با چرخه بسته بردن جنازه در ساختمان نیمه کاره و عملیات دفن رکسانا مواجه هستیم و این تنها مشتی است نمونه خروار، خروارها صحنه‌ای که در رمان تکرار می‌شوند تا به خواننده توهم راوی را حقنه کند. تکرارهایی مانند بالا و پایین رفتن از آسانسور، رفتن و برگشتن به خانه برای بستن پنجره و غیره. این در حالی است که درخشان‌ترین قسمت رمان بخش 7 آن است که روایت موجزی از خواب یا کابوس کاوه را نشان می‌دهد، شرح جسمی و جنسی تمامی زن‌هایی که در زندگی با آن‌ها مراوده داشته و چگونگی برخورد آن زنان با جسد او. این امر نشان‌دهنده آن است که اگر کشکولی کمی در فرم روایت قسمت اعظم رمان خود، تنوع بیشتری ایجاد می‌کرد می‌توانست از موفقیت بیشتری بهره‌مند شود.
 


http://www.sepahannews.ir/fa/News/57275/ابن‌الوقت
بستن   چاپ