کشکول زندگی
دوشنبه 26 شهریور 1397 - 9:37:50 AM
ایسنا
|
|
پیام سپاهان - رمان «غروب پروانه» آخرین ترجمه مریوان حلبچهای از آثار بختیار علی است که توسط انتشارات نیماژ روانه بازار گردیده است. نام بختیار علی با رئالیسم جادویی گره خورده، چرا که در تمامی رمانهای ترجمه شده او به فارسی میتوان مولفههای این سبک ادبی را به سهولت یافت. اما آن چیزی که این رمان را برای خواننده ایرانی از دیگر سایر بختیار علی متمایز میکند حس و حال شرقی است که توانسته با فضای جادویی رمان در هم بیامیزد. شاید این احساس به دلیل نزدیکیهای فرهنگی و جغرافیایی باشد که از پیشینه مشترک ایرانیان و کردها بر میآید، آن تجربههای مشترک زیستهای که این دو قوم همیشه در طول تاریخ خود با آن دست به گریبان بودهاند. اگر چه در آثاری مثل «آخرین انار دنیا» یا «عمویم جمشیدخان که همیشه باد او را با خود میبرد» هم رئالیسم جادویی به کار رفته رنگ و بوی شرقی دارد اما در هیچ کدام آنها به اندازه «غروب پروانه» به خواننده ایرانی حس همزادپنداری دست نمیدهد. بختیار علی در «غروب پروانه» روایتگر جامعهای خفقانزده است، چه از لحاظ سیاسی و چه از نظر مذهبی. او به خوبی نشان میدهد در چنین فضایی که فرصت هیچگونه نفس کشیدنی به دیدگاههای متفاوت داده نمیشود، نباید انتظار داشت عکسالعمل آن قشر از جامعه که نظرگاه دیگری به زندگی دارند متعادل و معقول باشد، آنها هم به همان نسبت که رفتار حاکمیت مذهبی بسته است به سمت جزمگرایی کشیده میشوند که عاقبتش معلوم است. در چنین حال و هوایی است که رمان روایت زندگی «پروانه» میشود توسط خواهرش «خندان کوچولو»، پروانهای که نمیتواند قید و بندهای یک جامعه سنتی را بپذیرد و رفتهرفته در مییابد انسانهای زیادی همانند او وجود دارند که با این مشکل دست به گریبانند. برای رهایی از این فشارهاست که پروانه به همراه دیگر عاشقان از شهر گریخته، به درهای پناه میبرند تا در آن به آرزوهای خود برای تحقق آرمان شهر عاشقان، جامه عمل بپوشانند. یکی از مهمترین عناصر به کار گرفته شده در سبک رئالیسم جادویی "دوگانگی" است. المانهای متضاد و یا فضاهای متقابل را به وفور میتوان در «غروب پروانه» سراغ گرفت. بنمایه رمان و روایت آن بر همین تقابلهاست که نهاده شده، رقم میخورد و شکل میگیرد. به آن هنگام که بستر همزیستی مسالمتآمیز در بطن جامعه مهیا نشود، ناخواسته گرایشهای مختلف روی به سوی تکروی میآورند. شاید بتوان این را به نادیده گرفتن حقوق یک اقلیت مذهبی یا فکری توسط اکثریت حاکم بر جامعه هم تعمیم داد. آنچه در این رمان با آن مواجهیم دو شقه شدن دنیای داستانی است، دو تکه شدنی که حتی موجب جدایی خواهران میشود. این دوگانگی را شاید بتوان در رمان بختیار علی به صورتهای مختلفی تفسیر کرد. میتوان آن را رودررویی جهان سنت و مدرنیته دانست، میشود تقابل دنیای مردسالار با زنان به حساب آورد و یا چگونگی مواجهه یک جامعه دینی با یک تفکر لیبرال. اما نکته حائز اهمیت شاید هیچ کدام از اینها نباشد و یا تمامی اینها در کنار هم باشد. آنجایی که هر دو سوی معادله در گوشههایی از این دنیای برساخته به دنبال محدود کردن ذهن آدمی و یا بازگشتن به زمانهای گذشته بر انسان امروزی هستند و هر دو تفکر در انتها با شکست مواجه میشوند. در یک سوی این مجادله عاشقانند و در سوی دیگر گروه متعصبان مذهبی. در یک طرف جنگل عاشقان قرار میگیرد و در مقابلش مدرسه خواهران خطاکار، عشق در مواجه با سنت یا مذهب. این تقابلها البته به این معنی نیست که در پایان یک تفکر بر آن یکی غلبه میکند. شاید در ظاهر متعصبین با روانه کردن کجاوهای از مردان شمشیر به دست جنگل عاشقان را فتح کنند و آنان را از دم تیغ بگزرانند اما تفکری که در پی بنیان نهادن آن در مدرسههایی هم چون مدرسه خواهران خطاکار هستند با شکست روبهرو میشود. پایان این رمان نمودی از شکست جریانهای تندرو است. نکته جالب در شکلگیری این روند اما شباهت مسیری است که هر دو گروه در جامعههای بسته خود ساختهیشان طی میکنند. بخشبندی رمان به صورت پینگپونگی، بین آنچه بر دو خواهر-خندان کوچولو در مدرسه خواهران خطاکار و پردانه در جنگل عاشقان-گذشته، صورت گرفته است. در این نوع از روایت میتوان به مرور شاهد تلاش هر دو گروه بود برای تغییر ماهیت انسانها به سوی آن چیزی که خود برحق میدانند. در پایان دو گروهی که هر یک در ابتدا داعیهدار دفاع از حقوق انسانها بودند و به همین خاطر در مقابل هم ایستادند، در کنار یکدیگر برای حقنه کردن ایدهآلهای خود به آدمی قرار میگیرند. یکی با تهی کردن جسم آدمی از غرایض طبیعی و دیگری با بردن آدمی به عصر انسانهای اولیه با شعار رسیدن به عشق. هر دو رویکرد با شکست مواجه میشود چرا که نه عاشقان توانستند در آن جنگل به دور از امکانات، زندگی کنند و عشق بورزند و نه متعصبان مذهبی توانستند دیدگاههای افراطی خود را در ذهن دختران فرو کنند. این وضعیت نشاندهنده این واقعیت است که قرار دادن انسانها در یک محیط ایزوله سرانجامی جز شکست به همراه ندارد. عنصر "دوگانگی" تنها یکی از مولفههای رئالیسم جادویی موجود در رمان «غروب پروانه» است که به آن پرداختیم. در این روایت عناصر دیگری هم به کار رفته است که از آن جمله میتوان به استحاله انسان به حیوان اشاره کرد و استفادهای که نویسنده از نام پروانه میکند. در پایان و پس از کشته شدن پروانه به دست نزدیکانش، روند استحاله او به حیوان تکمیل شده و به هزاران پروانه تبدیل میگردد، به گرد و غبار حاصل از هزاران پروانه. یا در موردی دیگر میتوان جداگانه به نامگذاری و بخشیدن خصایص جادویی به شخصیتهای داستان پرداخت. نامهایی مثل: خندان کوچولو، سیامند پرنده، مدیای غمگین، عزیز تیرانداز، مهدی رُز، طاهر طوطی و... . خصایصی مانند: ارتباط داشتن خندان کوچولو با بادها، نوشتن سرگذشت تمامی عاشقان جهان در کتابی به نام "کشکول عاشقان" توسط نصرالدین خوشبو و... . «غروب پروانه» با خون شروع میشود و با خون به پایان میرسد. در ابتدای رمان با صحنه سلاخی گاوها در روز عید قربان مواجهیم و در پایان با روایت به صلابه کشیدن عاشقان. اما وجه تمایز آن را میتوان در دیالوگ مهم پروانه و رفتار خندان کوچولو دنبال کرد. پروانه همیشه از دیگران درخواست میکرد که «وقتی مُردم از یادم نبرید» و این درخواست وجه استعاری پیدا میکند تا بعدها خندان کوچولو با رهایی از مدرسه خواهران به دنبال نگارش سرگذشت پروانه برآید، تا او فراموش نشود، تا تاریخ فراموش نکند. چرا که اگر تاریخ را، آنچه را که بر ما گذشته به دست فراموشی بسپاریم محکومیم به از سر گذراندن دوباره آن، پس این سرگذشت را باید نگاشت و مکتوب کرد.
http://www.sepahannews.ir/fa/News/65072/کشکول-زندگی
|