بزرگنمايي:
پیام سپاهان - وینش/رواقیون اعتقاد داشتند آینده به آنها ربطی ندارد. تا وقتی زندهام که هستم و وقتی مُردم دیگر چه اهمیتی دارد. اما فیلیپ راث و بعضی دیگر از نویسندگان نقطه مقابل رواقیون هستند و میخواهند شهرتشان را پس از مرگ هم کنترل کنند و دسترسی زندگینامهنویسها به آرشیوهایشان را مدیریت کنند. از طرفی پیشبرد کار زندگینامهنویسها از طریق اسنادی هم هست که در اختیار خانوادههای اینهاست و آنها درمورد تصویر نزدیکانشان بسیار حساسند. همه این مباحث به واسطه مشکلاتی که امسال در راه زندگینامه فیلیپ راث به وجود آمد دوباره مطرح شده است.
نویسندگان و منتقدان در مورد نقشی که کارگزاریها و نهادها در مدیریت کردن آرشیوهای مختلف و محدود کردن دسترسی به مطالب بیوگرافیک دارند سئوالاتی را مطرح میکنند. ماجرا از کتاب زندگینامه فیلیپ راث آغاز شده است.
به خاطر شکست مفتضحانه انتشار کتاب «فیلیپ راث: زندگینامه» نگرانیهای تازهای به وجود آمده است مبنی بر اینکه مطالب آرشیوی نویسنده مشهور آمریکایی به شکل غیرمنصفانهای محدود شده است.
به گفته نیویورک تایمز، این کتاب قرار بود یک ماه پیش با عنوان «شاهکار روایی»، کتاب زندگینامه سال شود. اما ناشر آمریکایی آن، WW Norton بعد از این که زندگینامهنویس منتخب راث، بلیک بیلی، که هرگونه تخلفی را انکار کرده بود، به سوءرفتار جنسی متهم شد، پخش کتاب را متوقف کرد. ناشر هفته پیش به کلی از کتاب صرفنظر کرد و کتاب متعاقباً توسط انتشارات Skyhorse انتخاب شد.
گفته میشود که کارگزار ادبی راث، اندرو ویلی از کارگزاری ویلی و جولیا گالیر، معشوق سابق راث که بعدها دوست صمیمی او شد، پس از آن که بیلی مطالب بایگانی را دید، این مطالب را به خواست راث نابود کردهاند. کتابخانه دانشگاه پرینستون نیز به بیلی اجازه دسترسی به مطالبی را داد که در حال حاضر در دسترس نیستند. یکی از سخنگویان این دانشگاه اظهار کرد کتابخانه با نمایندگان راث در حال گفتگوهایی مداوم در خصوص این مجموعه است. کارگزاری ویلی در این مورد جوابی نداد.
استفن انیس، مدیر مرکز هنری رنسام در آستین تگزاس که یکی از بزرگترین و پربودجهترین کتابخانههای بایگانی است گفت که کارگزاریها در ماترک و آرشیوهای نویسندگان نقشهای جسورانهتری برعهده گرفتهاند که لزوماً با ارزشهای اخلاقی آرشیوداران جور در نمیآید.
او گفت: «کارگزاریهایی مانند اندرو ویلی هستند که روز بهروز بیشتر نماینده نویسندگان برای فروش بایگانیهایشان میشوند. نقش آنها در دلالی معاملات پرسودتر، برای گردش و حفظ بایگانیها کار مخربی است.»
در حال حاضر، فاجعه زندگینامه راث حکایتی است هشداردهنده که وقتی شهرت پس از مرگ از آن سوی گور به بازی گرفته میشود چه اتفاقی میتواند بیفتد.
هفته گذشته انجمن فیلیپ راث بیانیهای منتشر کرد که اظهار میداشت محدود کردن دسترسی یک زندگینامهنویس، برخلاف قراردادهای پژوهشهای آکادمیک است.
ژاک برلینربلا، یکی از اعضای انجمن و نویسنده کتاب بدون مجوز و در حال انتشار «فیلیپ راثی که نمیشناسیم: سکس، نژاد و خودزندگینامه» به روزنامه Observer گفت: «پنهانکاری هیچ وقت شرایط خوبی برای کار دانشگاهی نیست، و حالا این اتفاق برای یک مفسر افتاده است. با توجه به این که راث چطور بین واقعیت و داستان در آمد و شد بود، غیرمسئولانه است که فقط یک نفر به آن مطالب نگاهی بیندازد. ما تضاد منافع بسیاری داریم.»
انیس اشاره میکند که دسترسی ویژه با چالشهای خاص امانتداری همراه است: «این موضوع همیشه شمشیر دو لبه بوده است؛ زندگینامهنویس از این دسترسی سود میبرد اما بالقوه چیز آسیبزنندهای در این دسترسی وجود دارد؛ از نظر این که گفتن کدام گفتهها و ناگفتهها منصفانه است.»
فرانسین پراز، نویسنده و منتقد میگوید: «شاید همچنین باید خاستگاههای خودزندگینامه داستانسرایی شده راث را بپذیریم. این موقعیت پیچیدهای است که به خاطر داستانی ناگفته به شکلی بیش از حد زمخت و مبتذل ساده شده است.»
«آیا تظاهر میکنیم که این نگرشها وجود ندارند یا گزارش راث را معتبر میدانیم که باریکبینانه و به شکل دردآوری صادقانه است؟ اما وقتی زندگینامهنویسی پیدا شود که بگوید همه اینها خوب هستند، کل گفتگو منحل میشود.»
در حالی که راث برای کنترل روایت زندگیاش از توی گور دلیلی داشته. او تنها کسی نیست که چنین تلاشی کرده است.
ویلیام بوید، نویسنده، با اشاره به ممنوعیت نامههای عاشقانه تی. اس. الیوت یا دستور فیلیپ لارکین به دوست دخترش مونیکا جونز برای نابود کردن دفتر خاطراتش، به Observer گفت: «برای یک نویسنده سخت نیست که مطمئن باشد مطالب بحثبرانگیز در دسترس نباشند».
بوید میگوید: «اگر به شهرت بعد از مرگتان علاقه دارید می توانید آن را مدیریت کنید. اما این کار به شدت پیچیده و سوءظنبرانگیز است و در صورتی که برای محافظت از افراد زنده انجام نشده باشد، تاثیری عکس میگذارد».
جان لوکاره، وی. اس. نایپل، گراهام گرین و موریل اسپارک هر کدامشان در طول زندگیشان بیوگرافیهایی با نتایج متفاوت را سفارش دادهاند. بویل اشاره میکند که بیوگرافی نایپل نوشته پاتریک فرنچ آشکار کرد که او چه شخص ناامید و ناخوشایندی بوده است و لوکاره هم عمیقاً غمگین بوده است.
بویل اظهار میکند: «ممکن است فکر کنید چرا زندگینامهای را سفارش دهید که قرار است آنچه در آن بیان میشود شما را ناراحت کند؟ این کاری به شدت پیچیده و سوءظنبرانگیز است. لوکاره و اسپارک افراد دانشگاهی کسلکنندهای را به کار گرفتند که چیزهای ملالآوری مینوشتند.»
بوید به نوبه خود میگوید که علاقه چندانی به شهرت پس از مرگ ندارد: «من به رواقیون اعتقاد دارم که میگفتند آینده به ما ربطی ندارد. تا وقتی زندهام، البته که هستم. وقتی که روی زمین افتادم دیگر اهمیتی ندارد.»
جیمز فاکس، روزنامهنگار، نویسنده و نویسنده همکار در خودزندگینامههای کیث ریچاردز، دیوید بیلی و خودزندگینامه درحال انتشار دیمین هرست میگوید: «اما تلاشهای یک شخص، و در نتیجه نمایندگان و وارثانش برای هدایت نویسنده از این طرف قبر قابلانتظار است.»
فاکس میگوید: «اگر وارد حوزه بیوگرافی خانوادگی شوید، همیشه کسی هست که در موردش شکایت میکند، کسی که از دادن نامهها دریغ میکند و غیره. همه احساس میکنند که صاحب آن شخصیت هستند و نمی خواهند روایتشان از او را در اختیار کس دیگری بگذارند چرا که احساس میکنند که ترک میشوند و دیگر احساس خاص بودن نمیکنند.»
پرسشهای ایجاد شده در خصوص بیوگرافی راث، مربوط به تلاش برای هدایت آینده است. رابرت مککرام، سردبیر ادبی سابق Observer مصاحبهای را به یاد میآورد که با راث، که در سال 2018 درگذشت، انجام داده بود. این نویسنده در آن مصاحبه به وضوح بیان کرد که میخواهد در مرگ هم مانند زندگی، کنترل روایت را به دست بگیرد.
«راث در سنین پیری با حس خودبزرگبینیاش به هیولایی تبدیل شد. او همیشه کنترلگر ترسناکی بود و این یکی از مغالطههایی است که در دنیای کتابها دیده میشود که نویسندگان فکر میکنند میتوانند زندگی پس از مرگشان را کنترل کنند، که البته نمیتوانند.»