فارن افرز مطرح کرد: درسهایی از انقلاب 57 برای بایدن
سه شنبه 12 اسفند 1399 - 23:50:55
|
|
پیام سپاهان - اعتماد / متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست و صرفا جهت اطلاع خوانندگان از تحلیل های رسانه های خارجی است پایگاه خبری تحلیلی فارن افرز در مقالهای به قلم ری تکیه، دانشپژوه روابط تهران و واشنگتن، مقام سابق وزارت خارجه امریکا و پژوهشگر ارشد شورای روابط خارجی، به نقشه مخفیانه جیمی کارتر رییسجمهور اسبق امریکا برای تغییر رژیم در ایران و اهمیت آن در سیاست خارجی امروز ایالات متحده پرداخته است. تکیه در این مقاله مینویسد: در باور عامه مردم امریکا، کارتر به عنوان یک رییسجمهور یکدورهای و ناموفق شناخته میشود که نتوانست جلوی تورم را بگیرد، مدام در مورد مشکلات کشور گلایه میکرد و در سال 1979 نیز ابتدا با سقوط رژیم محمدرضا شاه به دست انقلابیون ضدامریکایی و سپس با تسخیر سفارت این کشور در تهران و اسارت صدها تن از شهروندان امریکا در ایران تحقیر شد. اینکه چنین تصویری از کارتر تا چه حد منصفانه است، جای بحث دارد. اما چهار دهه پس از خروج او از کاخ سفید، مشخص شده است که حداقل در بحث ایران، کارتر به هیچ وجه ضعیف و بدشانس نبود. در حقیقت، اسناد تاریخی - از جمله اسنادی که اخیرا از حالت محرمانه خارج شده - ثابت میکنند کارتر درخصوص ایران یک تندرو و جنگطلب بوده است: او از شاه که جایگاه متزلزلی داشته میخواهد انقلاب را سرکوب کند؛ تلاش میکند از طریق کودتا پادشاهی را نجات دهد و پس از انقلاب نیز امریکا را به سیاست تغییر حکومت در ایران متعهد میکند. کارتر به سختی تلاش کرد جلوی انقلاب را بگیرد و وقتی کار از کار گذشته بود هم سعی داشت اوضاع را به حالت قبلی بازگرداند. اما ایرانیها هیچگاه واقعا به حرف واشنگتن گوش نمیکردند. درسی که سیاستگذاران امروز امریکا باید بگیرند مشخص است: امریکا نمیتواند واقعیت خودش را در ایران به وجود بیاورد. در سال 1978 ایران در شرایط یأس و ناامیدی کامل قرار داشت. فضای سیاسی را خفقان گرفته بود و همه جا پر بود از جاسوس و خبرچین. مثل دیگر کشورهای در حال توسعه، شاه میخواست مردم ایران نیز در ازای امنیت اقتصادی، از نظر سیاسی کاملا منفعل بمانند. اما چنین چیزی امکانپذیر نبود، چراکه اعضای طبقه متوسط جامعه که تازه متولد شده بود، میخواستند صدایشان به گوش برسد. همزمان با مدرنسازی اقتصادی که حکومت پهلوی دنبال میکرد، ایران از نظر مذهبی نیز احیا شده بود و مردم تمایل بیشتری به دین و آموزههای مذهبی خود پیدا کرده بودند. آنها از رهبران دینی میخواستند نقش پررنگتری در مسائل داخلی کشور ایفا کنند. مسجد محلی برای عبادت بود که امکان تعطیلی آن وجود نداشت و همین مساله سبب شد مساجد به مهمترین منبر مخالفان تبدیل شوند. شاه در واپسین سالهای حکومتش با قیامی روبهرو شده بود که نه میتوانست آن را کنترل کند و نه آن را فروبنشاند. آیتالله روحالله خمینی ایرانیان را به یک آرمان بزرگ فراخوانده بود: انقلابی به نام خدا و به رهبری منتقمین اسلامگرا. شاه که در کاخ سلطنتش منزوی شده بود و سرطان کمکم او را از پا درمیآورد، نمیتوانست تصمیم بگیرد و سازمان جاسوسی امریکا را مقصر آن وضعیت میدانست. او جربزه مبارزه را نداشت. کارتر در نیمه اول ریاستجمهوریاش چندان روی ایران تمرکز نکرد. عقد قراردادهای کنترل تسلیحات با شوروی و کمک به ایجاد صلح میان مصر و اسراییل تمام توجه او را به خود جلب کرده بود. در پاییز 1978 رویکرد دولت او در قبال ایران مملو از تناقض بود. سایروس ونس، وزیر خارجه او خواستار تشکیل دولت ائتلافی میان شاه و مخالفانش بود، اما امام خمینی این ایده را به کلی رد کرد. زبیگنیف برژینسکی، مشاور امنیت ملی وقت امریکا که به مطالعه انقلابهای جهان پرداخته بود، خواستار سرکوب معترضان شد و معتقد بود امتیاز دادن به آنها باعث میشود تندروها جسارت بیشتری پیدا کنند. دولت کارتر از شاه خواست همزمان با برقراری نظم در کشور، اصلاحاتی را در رژیم خود انجام دهد. ظاهرا هیچکس در امریکا درک نمیکرد که نمیتوان این دو کار را به طور همزمان انجام داد. اما زمانی که کارتر بالاخره توجهش را در ماه نوامبر به ایران جلب کرد، این کار را با دیسیپلین و اراده خاصی انجام داد. او به بحثهای بیهوده میان دستیارانش پایان داد و در پیامی کتبی به ویلیام سالیوان، سفیر وقت امریکا در ایران، دستور داد به اطلاع شاه برساند که کارتر به طور کامل از او حمایت میکند، اما از نظر واشنگتن، «او باید اقدامی قاطع نشان دهد تا نظم کشور و اقتدار خود را احیا کند.» این پیام مشخصا چراغ سبز امریکا برای سرکوب معترضان بود. در تهران، سالیوان پیام کارتر را به شاه رساند؛ اما شاه ضمن رد ایده کارتر، در پاسخ گفت اگر ارتش از زور استفاده کند، امام خمینی فرمان جهاد میدهد و حمام خون به راه میافتد. حتی برخی نظامیان نیز به جای وفاداری به شاه، به اعتقادات مذهبیشان عمل خواهند کرد. کارتر بعدها در خاطراتش تاسف میخورد که شاه «رهبر قدرتمندی نبود و بسیار مردد و بدون اعتماد به نفس عمل میکرد.» خیلی زود شاه از ایران گریخت و امام خمینی پس از 15 سال از تبعید به وطن بازگشت. سالهای پس از انقلاب به نوعی صحنه درگیری میان اراده امام خمینی و رییسجمهور امریکا بود. البته این جنگ نابرابر بود، چراکه امام خمینی حمایت خیل عظیمی از مردم ایران را پشت سر خود میدید، اما کارتر مجبور بود به ارتش شکستخورده شاهنشاهی اتکا کند. با این حال، کارتر عقب ننشست و ژنرال رابرت هایزر، فرمانده نظامی ارشد خود را به ایران فرستاد تا نظامیان ایرانی را برای کودتا آماده کند. با این حال نظامیان ایرانی آنقدر درگیر برنامهریزی برای خروج از کشور بودند که چندان به دستورالعملهای هایزر گوش نمیدادند. او خیلی زود به این نتیجه رسید که افسران ارتش شاهنشاهی جربزه لازم برای انجام این کار را ندارند و به همین دلیل به مقر خود در آلمان بازگشت. روز 11 فوریه و زمانی که انقلاب ایران به پیروزی نزدیک میشد، برژینسکی و دو مقام نظامی عالیرتبه دیگر با هایزر تماس گرفتند و از او خواستند به ایران بازگردد و کودتایی را ترتیب دهد. قطعا چنین درخواستی بدون اجازه کارتر مطرح نشده است. هایزر نیز در پاسخ گفت تنها در صورتی به ایران بازمیگردد که 10 هزار نیروی امریکایی در اختیار او قرار گیرد. این تماس پس از یک سکوت عجیب به پایان رسید. پس از پیروزی انقلاب، بحران تسخیر سفارت امریکا و اسارت 444 روزه شهروندان این کشور در ایران باعث شد کارتر بیش از پیش تحقیر شود. شکست مفتضحانه او در عملیاتی که برای نجات گروگانها ترتیب داده بود، به نمادی از ناتوانی او در آزادسازی شهروندان امریکا تبدیل و باعث شد ایالات متحده مثل یک غول مستأصل به نظر برسد. بسیاری از مردم امریکا به این نتیجه رسیدند که کارتر اراده کافی برای مقابله با حکومت جدید ایران را ندارد. با این حال، کارتر در پشت پرده عزم خود را برای تغییر حکومت در ایران جزم کرده بود. اسنادی که اخیرا از حالت محرمانه خارج شده نشان میدهد در دسامبر 1979 کارتر به سیا دستور داده عملیات تبلیغاتی و اقدامات سیاسی و اقتصادی خود را برای تشویق مردم به تغییر حکومت و تماس با رهبران مخالفان به منظور ایجاد یک حکومت طرفدار غرب آغاز کند. مشکل کارتر، فقدان اراده نبود، بلکه متحدان ایرانی او ثبات نداشتند و دشمن او نیز - یعنی حکومت جدید ایران - حاضر نبود تسلیم شود. تصمیم او مبنی بر تلاش برای تغییر حکومت در ایران مبتنی بر فرضیاتی بود که جامعه اطلاعاتی امریکا مطرح کرده بود. سازمان سیا اینطور ارزیابی کرده بود که حکومت اسلامی دوام نمیآورد، چراکه نمیتوان یک کشور نسبتا پیشرفته قرن بیستم را با استانداردهای قرن دهم اداره کرد و درنهایت این حکومت ساقط میشود. به علاوه، مقامات واشنگتن اعتقاد داشتند انقلاب 57 میتواند منجر به افزایش نفوذ شوروی در ایران شود و به همین دلیل مصمم بودند حکومتی در ایران روی کار بیاید که طرفدار غرب باشد. اندکی پس از تسخیر سفارت امریکا، کارتر کمیتهای را برای نظارت بر عملیات مخفیانه علیه حکومت جدید ایران تشکیل داد. مقامات به این کمیته لقب «گروه سیاه» یا «اتاق سیاه» داده بودند. اینکه این کمیته دقیقا چه نقشههایی را دنبال میکرد هنوز محرمانه است، اما به نظر میرسد تحت هدایت این کمیته، سازمان سیا تلاش کرده گروههای مخالفان خارجی ایران را با هم منسجم کند، به دگراندیشان داخل ایران کمک برساند و قدرتهای منطقهای نظیر عربستان را قانع کند جمهوری اسلامی را تضعیف کنند. با این حال، پیش از آنکه این کارزار به جایی برسد دولت کارتر عمرش به سر رسید. رونالد ریگان در سال 1980 توانست کارتر را که اقتصادی ضعیف از خود به جای گذاشته بود و همه او را رهبری ضعیف میدانستند، شکست دهد. مشخص نیست که آیا ریگان نیز همان برنامههای تغییر رژیم مخفیانه را دنبال کرده یا نه. در سالهای آتی با خارج شدن اسناد دوره ریگان از حالت محرمانه، مورخان میتوانند به نکات تازهای دست پیدا کنند. کارتر نتوانست بفهمد که کودتا و نقشههای سازمان سیا نمیتواند انقلاب مردمی ایران را که هر چه بر سر راهش بود از میان میبرد، شکست دهد. جمهوری اسلامی شاید هنوز در ابتدای راه خود باشد، اما انقلاب اسلامی ایران در آن زمان مورد حمایت اکثریت مردم بود. چهار دهه از آن زمان گذشته و دیگر از آن شور انقلابی خبری نیست. با این وجود واشنگتن نباید توانایی خود در شکل دادن به تحولات در ایران را دست بالا بگیرد. امریکا باید بداند که درکش از ایران بالاتر از درک ایرانیها نیست.
http://www.sepahannews.ir/fa/News/244981/فارن-افرز-مطرح-کرد--درسهایی-از-انقلاب-57-برای-بایدن
|